محل تبلیغات شما



سه سال و نیم هم گذشت. زمان های زیادی رو گذروندیم و مثل همیشه توام با سربالایی و سرپایین بود.

زمان زیادی برای کار کردن میگذارم. از خوابم میزنم صبح زود بعد از نماز تا آخر شب ها .

عماد هم که دیگه الان خیلی عالی حرف های بزرگونه دیگه میزنه و اصلا شبیه بچه های کوچیک نیست حرفاش. هنوز ق رو گ میگه که خیلی دوست دارم. هنوزم با یه دست بلندش میکنم . این یعنی اون کوچیکه و من هم زیاد پیر نشدم. هر چند که احساس میکنم دارم بهش میرسم . حس خوبی نیست برام که سنم میره بالا ولی بزرگ شدن عماد رو که میبینم جون میگیرم و حس میکنم عمرم طلف نمیشه. 

امیدارم که موانع برطرف بشه و عماد دارای خواهر یا برادر جدید بشه !

یک تبلت براش خریدم که شد ! یک گوشی سامسونگ نوت 4 که گوشی قبلی خودم بود و گوشی خوب و گران هم بود بهش دادم که متاسفانه به اسرار پسرخاله اش امیر علی که هی بهش گفته بزن بش (از حسادت) اونم زد شد !

یاد گرفته بود که همه چیز رو تو گوگل سرچ میکرد و به خواسته هاش میرسید. خیلی جالب بود. مثلا میگفت بازی ماشین پراید سفید که شاسی باشه ! جالب که بازیش میومد و دانلود هم میکرد و بازی هم میکرد !

خواسته های خوراکی هم دیگه بهش میگفت مثلا بستنی سبزی. این نوع بستنی رو خیلی دوست داشت. بستنی فالوده ای سبز لیمویی

کارتن های زیادی میدید چه زمان تبلت چه گوشی و چه با فلش. یکی از کارتن های مورد علاقه اش کارت دلاکوروز (اسم شخصیتش) که موضوع آهنگ و گیتار بود . تغریبا 6 ماه قبل بیشتر هم شاید که شعرش رو به مکزیکی میخوند و ادای گیتار رو در میاورد یا با گیتاری که براش خریده بودم میزد و میخواند : گلبی زنکو نگرونه (gelabi zanako negarana)

هنوز پستونک مامانش میده و هنوزم مامانش علاقه داره که پمپرز داشته باشه در حالی که خودش اصلا دوست نداره و برعکس بسیار گیر میده که بره دستشویی .

ماشین 2008 رو تغریبا 4 ماه قبل فروختم و یه خونه 110 متری خیلی خوشگل و خوش ساخت تو خیابان خراسان کوچه رستگار خریدم. 110 متر.

الان که دارم مینویسم مامانش خوابیده و عماد پیش من تو اتاق دیگه است و داره شعر میخونه و بازی میکنه.

دیگه برم برای خواب که این بچه هم بخوابه.


این روزا خیلی شیرین شده و حرف هایی میزنه که فهمش برای بچه های بزرگتر از سن اون هم نیست.

صداش زدم عماااااد 

اومده میگم چیکارم داری صدام میکنی !

یا یه بار نمیدونم از کجا شنیده و موقع خداجافظی به پدرم گفت : اتسام دها (التماس دعا) و خیلی جالب توجه بود.

یا آواز خوندنش . شب شدددد هوا تاریک شدددد ماااه تیره از پشت ابر نمایان شدددددددددددددد

اسم ماشین ها رو که نمیدونم قبلا گفتم یا نه چندتاشون رو بلده

دوست دارم. این کلمه رو وقتی به کار میبره که از کسی چیزی بخواد میگه : خیلی دوست دارم .

یا به من میگه پدر .

عکسش رو تو دستکتاپ کامپیوترم دیده بهش میگم این کیه ؟ میگه اسمش عماده. طلائیه .

یه بار دایی محمد عطیه زنگ زده بود گوشی رو گرفته بود صحبت میکرد. مثل همیشه سلام خوبی چهه خبر و . یه دفعه گفت صدات قطع و وصل میشه که دل همه رو برد .

چقدر باحاله یکی دیگه از کلماتشه.

کلا گاهی کلماتی رو به کار میبره که همه میمونیم که از کجا شنیده و یاد گرفته و همه از خوشگل صحبت کردنش خوششون میاد. ماشاءلله آقا عماد. انشاءلله همیشه در پناه خداوند باشید عزیز

پدر.

===

 


یه مدت دیر نوشتم. این وسط اربعین کربلا رفتیم. خوب بود کالاسکه گراکو رو برده بودیم با توجه به شکل کالاسکه هم عماد راحت بود و هم ما برای هل دادن اون. تبلت هم براش خریدم قبلش که تو کالاسکه سرش گرم باشه. همراه ما نفیسه و رضا و امیرعلی هم بودن که رفتیم خونه ای که اقوام رضا ترتیب داده بودن. بابت یک هفته تو اون خونه 400 دلار دادیم. دلار در این زمان 16 تومان بود به نهایت گرونی رسیده بود البته به تومان هم رسیده بود.

در بین راه ساکمون گم شد که پاسپورتها داخلش بودند ولی به لطف خداوند و مدد امام حسین و دعاها و نظر ها و یک مقدار زرنگی خودم و کمک هم کاروانی ها عطیه و عماد رد شدن ولی من زمینی اومدم. چندان هم سخت نبود ولی من هنوز تو خود نجف بودم که اونها تو تهران تو فرودگاه بهم زنگ زدن. سخی خودش رو داشت ولی خدا رو شکر که بچه ها راحت رفتن ممنونم ازت امام حسین . بطلب هر سال بیایم .

==


یه تولد خیلی مفصل و خوب تو یک تالار مجلل تو شمال شهر تهران براش گرفتم. از فامیل دو طرف هم دعوت کردم به صرف شام. شام : جوجه. کباب. زرشک پلو. شیرین پلو. باقالی پلو. چند نوع سالاد و دسر و الویه و .

تم باب اسفنجی زدیم با کیک زیبایی از باب اسفنجی. یه گیفت مینیون هم برای بچه ها خریدم که بهشون دادیم. خدا رو شکر مراسم خوبی بود. یکسری آهنگ تولد بچه گونه هم با گوشیم پخش کردم و آخر شب داییش و پسرخاله اش رقصیدن . یک مقدار هم از ساعتی که باید تحویل میدادیم دیرتر شد که چون آشنا بودن چیزی نگفتن .

قبل از مراسم تولد تو فکر خرید لباس ست بودم که ناخواسته جور شد. یه پیراهن سفید از فروشگاه السی واکی ترک برا خودم گرفتم و از همونجا هم برا عماد پیراهن و ست کامل خریدیم که لباسامون تو تولد کاملا ست و یکجور بود.

تو این زمان زمان زیادی رو تو روروئک میگذروند و خیلی دوست داشت. قسمتی از خونه ما که فرش نداشت با سرعت زیادی رو سرامیکا حرکت میکرد .

اقا عماد عزیز ما حدود 1سال و 1 ماهه بود که راه افتاد. قبلش یواش یواش دستاشو با احتیاط ول میکرد و چند قدم بر میداشت . با ترس زیاد و احتیاط. به نظر بچه احتیاط کاری می رسید که به نظرم بد نبود که احتیاط کنه. اوایل تعادلش خیلی بد بود و با وجود مراقبت های من و مادرش هرازگاهی اینور اونور میخورد و دادش میرفت هوا. البته الان بهتر شده و تعادلش هم بهتر حفظ میکنه.

مدت هاست که ساعت شب 11 میخوابه و روزا ساعت حدود 8 بیدار میشه یه شیر میخوره میخوابه تا حدوده 11 ظهر. (البته میانگین ساعاتی که بلند میشه رو زدم) (گوش شیطون کر و ماشالله شب ها خیلی کم پیش میاد که بپره و با یه ت مامانش بخوابه .) خواب خوبی داره خدا رو شکر. عصر ها هم دو بار میخوابه.

موهاش که از اول تولدش تا حالا نزدیم بلند شده و همش تو صورتشه برا همین اکثر اوقات با یک کش اونها رو می بندیم.

الان کلمات زیادی میگه. بازی کلاغ چر رو دوز داره و به کلاغ میگه کوغ . به گنجیک میگه گوده. مثل همه بچه ها علاقه خیلی خیلی زیادی به دَدَ داره. خیلی .

یکی از کلمتی که این روزا خیلی میگه بابابابابابا . است.

موقع شنیدن یک آهنگ عکس العملش همچنان زیاده مثل قبل . الان خیلی بیشتر شده. علاوه بر دست ها کمر، و سر هم ت میده و پاهاشم خم و صاف میکنه .

الان که دوم محرمه چند روزی هست که یاد گرفته وقتی با یک ریتم خاص حسین حسین حسین جان . میخونم میزنه تو سینه اش.

چون تازه راه افتاده علاقه زیادی به راه رفتن داره و اصلا نمیشینه.

یک قلعه مامانش براش درست کرده که تو انوه معمولا و گاهی که با نگاه التماس منو نگاه میکنه میگذارمش بیرون و وقتی با اعتراض مامانش مواجه میشم دورش رو میگیرم و مواظبش هستم.

هفته دیگه یه تور گرفتم با مجید شیروانی و خانومش میریم مشهد هتل الماس 2 . این دومین مشهد با آقا عماده. سال قبل هتل عماد گرفتم

عماد کوچولوی ما علاقه زیادی به توپ داره یا هرچیزی که بتونه با پاش هُل بده و ببره جلو. به نظر میرسه پاچپ و دست چپ باشه. اینو خودم چک کردم و حدث میزنم.

به نظر میرسه یه مقدار پاش رو کج میگذاره که کمی ما رو نگران کرده. برای هفته آینده دو تا دکتر خوب و فوق تخصص ارتوپد تو اینترنت پیدا کردم که میخوام ببرمش پیشش و نشون بدم.

امیدوارم چیزی نباشه و با گذشت زمان مشکلش حل بشه .

/بابا/


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اداره کتابخانه های عمومی سوادکوه شمالی